حالا امروز یک ساله شدی!! درست پارسال همین ساعتا بود که صورت کوچولو و گردتو روی پوست صورتم احساس کردم و ... امروز بیش از تمام روزهای این یکسال و نه ماه که با منی و با توام و با همیـــــــــم تـــو را عاشقــــــم تولدت مبارک همه ی هستیم تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم/ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم/ تو چیستی که من از موج هر تبسم تو/ بسان قایق سرگشته روی گردابم/ تو در کدام سحر؟ بر کدام اسب سپید؟ تو را کدام خدا؟ تو از کدام جهان؟ تو در کدام کرانه؟ تو از کدام صدف؟ تو در کدام چمن؟ همره کدام نسیم؟ تو از کدام سبو؟ تو از کجا سر راه من آمدی ناگاه؟ چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه/ مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه/ کدام نشاه دویده ست از تو در تن من؟ که ذره ذره های وجودم تو را که می بینند/ به رقص می آیند/ سرود می خوانند/
و من دیشب تا صبح نخوابیدم و بغضی شیرین رو هی قورت دادم و هی قورت دادم و هی قورت دادم.
وه که چه احساس شگرفی!!
که ذره ذره های وجودم تو را که می بینند/ به رقص می آیند/ سرود می خوانند...
چهارشنبه 89/11/20ساعت
2:0 صبح بشکن سکوت را () |